مولا جان امشب شب تولد پدر بزرگوارتونه و حتما جشنی در آسمانها برپاست...
آقا جان ، مولای من ، ای عزیز زهرا (ع) چی میشه ما رو هم در سالروز تولد پدر بزرگوارتان خوشحال کنید؟ مایی که بغیر از خدا و ولای شما پناهی نداریم، و البته پیش همون خدا رو سیاهیم ، انقد رو سیاهیم که گاهی با وجود اینکه خدای بینهایت بخشنده و مهربانه، خدایی که خودش گفته هیچ زمانی از درگاه من نا امید نشین ولی با تمام اینها انقدر بار گناهامون سنگین می شه که اگر از خدا هم نا امید نباشیم حیا اجازه نمی ده که باز از اون چیزی بخوایم
مولاجان خودتون بهتر از هر کسی می دونین که گناهام حجابی شدن تا دعاهام مستجاب نشن، مولاجان ای عزیز زهرا بولاه که اگه حیایی داشته باشم اون حیا نمی زاره که خواسته ای از شما داشته باشیم ولی چه کنم که دستم از هر جا کوتاهه....
مولاجان با روی سیاه در این شب عزیز دست به دامنت شده ام که مثل همیشه آقایی کنی ، از ما پیش خدامون وساطت کنی، می دونم که پروردگارم انگار بزرگ و بخشنده است که دنبال ی بهانه برای بخشیدن بنده هاشه و صد البته بار ها و بارها ما رو بی بهانه بخشیده و بهمون توجهات خاص داشته ولی باز ما نمک خوردیمو نمکدون شکوندیم،
شب عزیزی است و همه ملائکه و اولیا الله شادند ...
مولاجان رویم سیاه ،
مولا
مولا
مولا
.
.
.
.
.
.
.
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0